اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

رامسر

براي اينكه يه آب و هوايي عوض كنيم سه نفري راهي رامسر شديم .صبح حركت كرديم و نزديكاي ظهر رسيديم سياه بيشه و اونجا دل و جگر و كتف خورديم و بعد دوباره راه رو ادامه داديم به سمت رامسر.واقعا مسير طولاني و خسته كننده بود.بعدازظهر بعد از تحويل گرفتن اطاق با هزار مكافات پسرمون خوابيد و شب رفتيم بيرون كه متاسفانه عزيز مامان و بابا خيلي بد حال شد و تب كرد.تمام داروخانه ها رو گشتيم تا سوسپانسيون استامينيفن پيدا كرديم حالا هميشه مامان مونا تو سفرها مجهز به دارو بود برعكس ايندفعه يادش رفته بود.خلاصه رسيديم هتل و خواستيم تو رستوران شام بخوريم كه اصلا پسرمون حالش خوب نبود و منصرف شديم .خلاصه شربتو داديم پسرمون و يه خورده شام خورد و خوابيد ولي خدا رو شكر صب...
25 مهر 1395

فروشگاه ياس

امروز بعدازظهر سه نفري رفتيم فروشگاه ياس .طبقه ٤ فروشگاه شهربازي بود .با پسرمون رفتيم اونجا و عسل مامان و بابا توي استخر توپ كلي سرسره بازي كرد و بالا و پايين پريد.بعدم كه سوار ماشين و هواپيما برقي شد .اتقدر فعالييت كرده بود خيس عرق شده بود و از خستگي خودش پيشنهاد داد كه بريم.شام هم رفتيم رستوران مورد علاقه اميرعلي آواچي و عزيزمون مرغ سوخاري نوش جان كرد.اميرعلي مامان مونا و بابا محمد همه تلاششون رو ميكنن كه تو شاد باشي از بچگيت نهايت لذت رو ببري.
15 مهر 1395

جشن مهر 95 مهدکودک

امروز تو مهدکودک پسر قشنگمون جشن سال جدید تحصیلی بود . کلی تو مهدکودک مراسم داشتن .عمو موسیقی اومده بود و بچه ها کلی شادی کرده بودن و سال جدید تحصیلی رو به امید خدا آغاز کردن. پسر عزیزم امیدوارم همیشه شاد باشی . ...
1 مهر 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد